اون زن اول شد مثل پارسال!

با قهقه گفت ضایه شدی خیلی خوشحالم که زمینت زدم

میخواستم بهش بگم اویییییی کجایی بنده خدا؟!

من دخترتم

از خونِ توام حالا شدی دشمنِ درجه یکم نه؟!

ولی وقتی دیدم از تهِ تهِ دلش خوشحاله که به قولِ خودش من و مادرم رو زمین زده و ما سوختیم گذاشتم با توهماش خوش باشه

ما میریم هم من هم مادرم!

اینجا مزین به نام سیدالشهداس

اقا ما رفتیم ولی با دلای شکسته.‌.

شاید خیلی حرفم شعاری باشه ولی روزی رو میبینم که من و مادرم باید بهشون بخندیم

یه روزی میشه که برام دست بزنه ولی هیچ نقشی نداشته تو موفقیتم

خانم مدیرِ باوجدان یک عمر خواستم دخترت باشم

بدقلقی کردی قلقتو یاد گرفتم

تلاش کردم برات که بهترین باشم

هیچوقت عذابت ندادم

ولی حالا صبرم تموم شده

۱۶ سال سکوت کردم حالا هم مثل همیشه

ولی سعی میکنم ازت دور شم دیگه برای داشتنت هیچ تلاشی نمیکنم

حس انزجار دارم نسبت بهت

یه ادم تا جایی تحملِ پس زده شدن داره

شرمنده که خودت خواستی که بشی غریبه ترین!

در ضمن قابل توجه مادر در عصبانیت تصمیم گرفته نشده ۱۶ سال به نظر فرصتی کافی داشتم برای فکر کردن


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها